سلام اول از همه باید ازت عذر خواهی کنم که اینقدر دیر به دیر به وبلاگت سر میزنم . قبلاً فکر میکردم هر چی بچه ها بزرگتر بشن دغدغه و وقت پدر و مادرا کمتر میشه ولی انگار اشتباه فکر میکردم. عزیز دل مامان بالاخره تونستم از مهر ماه امسال به مهد ببرمت . اوایل خیلی سخت بود و اصلا از من جدا نمیشدی ولی به مدد دوستان خوبی مثل خانم سیدنژاد و خاله حدیث مهربون تونستم کم کم از خودم جدات کنم و دیگه خدارو شکر با ذوق به مهد میری و من خیالم تا حدودی راحت شده. اوایل آذر هم توی مهد برات جشن تولد گرفتم که خیلی بهت خوش گذشت. بگذریم که دوست داری تو خونه هم برات بگیرم . کلا دوست داری هر روز برات جشن بگیرم. فدات بشم من نوگل خندونم...... راستی ا...